کد مطلب:315961 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:251

از غزل مرحوم آیة الله غروی اصفهانی (کمپانی) متخلص به «مفتقر» (متوفای 1361 قمری)
دل شوریده نه از شور شراب آمده مست

دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست



سرو بالای بلندش چو خرامان می رفت

نه صنوبر كه دو عالم به نظر آمده پست



ساقی باده ی توحید و معارف عباس

شاهد بزم ازل شمع شبستان الست



شاه اخوان صفا ماه بنی هاشم اوست

كه در او صورت و معنی به حقیقت پیوست



در ره شاه شهیدان ز سرو دست گذشت

نیست شد از خود و زد پا به سر هر چه كه هست



رفت در آب روان ساقی و لب تر ننمود

جان به قربان وفا داری آن باده پرست



سروش از پای بیفتاد و دو دستش ز بدن

كمر پشت و پناه همه عالم بشكست



شد نگون بیرق و شیرازه ی لشكر بدرید

شاه دین را پس از او رشته ی امید گسست





[ صفحه 52]





حیف از آن لعل در افشان كه ز گفتار بماند

آه از آن سرو خرامان كه ز رفتار نشست



یوسف مصر وفا غرقه به خون وا اسفا

دل ز زندان غم او ابد الدهر نرست